قبل از اینکه در مورد قلمِ زن یا نوشتار زنانه سخن به میان آوریم و درباره ی هستی و چیستی این نوع نوشتار یا متن به گفتگو بپردازیم و از رابطه ای که زن با ادبیات می تواند داشته باشد یعنی زن به عنوان نویسنده یا مولفِ متنِ ادبی مثلن : خانم شمس کسمایی ، دانشور ، فروغ ، پارسی پور ، آذر نفیسی ، ویرجینیا وولف و … ، و یا زن به عنوان موضوعی در متن چه نویسنده این متن زن یا مرد باشد و یا حتی مرد نویسی توسط زنان نویسنده و یا به ادبیات کلاسیک رجوع کنیم : زنانِ در شاهنامه ، شهرزاد قصه گو ، داستانهای عاشقانه از قبیل ویس و رامینِ فخرالدین اسعد گرگانی ، چهره ی لیلا در نزد نظامی و جامی … و یا در ادبیات معاصر به عنوان مثال چهره ی زنی به نام آیدا در نزد شاملو و زنانی که در رمانها و داستانهای فارسی معاصر نزدِ هدایت ، چوبک ، گلشیری ، براهنی و غیره دیده می شوند ، بپردازیم جا دارد ، مواردی یا وضعیتهایی را بازنگری کنیم که فکر می کنم به نگاه ما معرفتِ بیشتری می دهد تا بتوانیم دقیق تر به مسائل گوناگون و در اینجا به مبحثِ زن در گفتگو با ادبیات بپردازیم :
1- ادبیات و شکل گیری یا جامعه شناسی ادبیات
2- بازخوانی برای رسیدن به بازنویسی ( مفهوم معاصر بودگی ، یعنی موقعیتِ ما کجاست ؟ )
3- کدام ادبیات و هنر ؟
1- یکی از این موارد قبل از اینکه به زن در ادبیات بپردازیم ، خود این ادبیات چیست است ؛ زن و ادبیات ، و آن درِ مابینِ زن در ادبیات را بتوانیم باز کنیم یا باز تر کنیم . پس ابتدا می پردازیم به مفهوم ادبیات و شکل گیری ادبیات به معنای جامعه شناسی :
ادبیات که همانا مجموعه باورهای گفتاری و نوشتاری از پیشینیان می باشد که به امروز رسیده و در عصر حاضر نیز بدانها افزوده شده و می شود و این ادبیات مستلزم شکل گیری زندگی عمومی است یعنی چیزی که ما در جامعه شناسی از آن به عنوان حضور و تبادل و رفت و آمد بین زندگی خصوصی و عمومی برای فرد قائلیم یعنی فردِ نویسنده و هنرمند در این رفت و آمد در فاصله ای که از خانه ( فضای خصوصی ) تا اجتماع ( فضای عمومی ) وجود دارد شکل می گیرد و دست به تولید اثر ادبی- هنری می زند و بر این اساس به طور خلاصه می بینیم که ادبیات در هر دوره ای و در هر تاریخی و اللخصوص در زمان شکل و پیدایش آن در ملل گوناگون برخواسته از برخوردِ انسان که همان عقلِ مذکر بوده با محیط واقعی و اجتماعی پیرامونش که باز دست سازِ خود آن عقل مذکر بوده شکل گرفته یعنی می توان گفت رئالیسم بوجود آمده در ادبیات ، رئالیسمی مردانه برخواسته از اجتماعی دست سازِ مردان بوده است و ما رئالیسم زنانه نداریم ، یعنی زن تنها در حوزه ی خصوصی یعنی همان خانه حق مشارکت داشته و نه حوزه ی عمومی که اجتماع بوده و اگر ما حتی نظر پیروان شخصی به نام یاکوبسن را در نظر بگیریم با توجه به ادبیتِ اثر ، که علمِ ادبی ادبیات نیست ، بلکه ادبیت است یعنی آنچه از یک اثر ، اثری ادبی می سازد ، آنچه که باعث می شود گفتار تبدیل به یک متن بشود را در نظر بگیریم و بخواهیم متنی را خود ارجاع بنامیم و به درون متن توجه کنیم تا بیرون متن باز هم مرحله شکل گیری آن یعنی فضایی که متن در آن حوزه ی عمومی شکل گرفته و نفس می کشد زیر سیطره ی عقل مذکر بوده است . به نظر من تمام ادبیات از حوزه ی شفاهی یعنی گفتاری گذر می کند و تشکیلِ متن نوشتاری را می دهد و می دانیم که سکانِ گفتار در متن جامعه دست ِ مردان است :
ضرب المثل ها
به طور خلاصه ( پیش ادبیاتِ نوشتاری ) ادبیات شفاهی ، مثلِ افسانه هایی که سینه به سینه نقل می شوند + محیط اجتماعی مردانه = متن
قصه های عامیانه (حوزه ی خصوصی دوم مردان)
و کلِ گفتار حاکم بر متنِ اجتماع …
و یک نکته در این جا جالب و قابل ذکر است که این ادبیات شفاهی توسط زنان یعنی همان شهرزادانِ قصه گو ( مادر بزگانمان ) روایت می شده یا حفظ می شده در تاریخ که نام مادربزرگانِ قصه گو یا به صورتِ نمادین آن شهرزادِ قصه گو گواه آن است . البته تنها راویانِ زن در حوزه ی خصوصی ( یعنی در واقع حوزه ی خصوصیِ اولیه ی مردان یعنی خانه ) حق حرف و روایت گری داشتند . و آن گاه که از خانه ، وسایل و کودکان و مردانشان مراقبت و محافظت می کردند از قصه ها یا همان ادبیات شفاهی نیز انگاری محافظت می کردند ، اما تنها در خانه و اگر این روایت ها و و قصه و افسانه ها و تمامی اتفاقاتِ خانه می خواستند از حوزه ی خصوصی ( اولیه ی مردان ) به حوزه ی عمومی یعنی اجتماع ( یا در واقع همان حوزه ی خصوصیِ دوم مردان ) یا به اصطلاح از اندرونی به بیرونی راه پیدا کنند این عقلِ مذکر بوده که آن را رهبری می کرده است ، حتی از نظر علم اجتماع شما می بینید که سیطره و انحصار طلبی مردان چقدر پر رنگ است ، این رشته عمدتن معطوف به حوزه های عمومی ، کار ، سیاست و بازار و اقتصاد است و در حقیقت در بنیانهای پیدایشِ علمِ جامعه شناسی ، زنان تنها زمانی حضور پیدا می کنند که در خانه و خانواده یا در نقش های کم اهمیت و حاشیه ای در حوزه های عمومی در ارتباط با مردان باشند .
رابطه مرد با جامعه ( یعنی حوزه ی عمومی یا همان حوزه ی خصوصی دوم مرد ) ارتباط مستقیم
رابطه زن با جامعه ( یعنی حوزه ی عمومی یا همان حوزه ی خصوصی دوم مرد ) ارتبط غیر مستقیم
با این تفاسیر در واقع ، ادبیاتِ زنانه ادبیاتی است که بر اساس چگونگیِ موقعیت زنان در جامعه مطرح می شود و با این نکته قبل از ادبیات یا همزمان با تلاشهای نویسندگان زن در حوزه ی ادبیات باید قواعد و بنیانهای جامعه را هم دگرگون کنند و به باز نویسی آن و باز آفرینی آن همت گمارند . یعنی همان حوزه ی عمومی ( حوزه ی خصوصیِ دوم مردان ) که زنان حق مشارکت و ابراز نظر در آن را ندارند ، و معیارها و قوانین اش تحت ولایتِ مطلقه ی مردان می باشد . زنان با طرح مشکلات ، تبعیض ها ، احساسات و موقعیت های ناعادلانه خود نسبت به مردان کلام به اعتراض می گشایند و ادبیاتی که توسط این زنان تولید می شود به بررسی و تحلیل و آفرینشِ این جابجایی ها می انجامد ، که باید همزمان به جابجایی های قوانینی نیز همت گمارند که در ساختارهای گوناگون جامعه جاری و ثابت است .
یک نکته در اینجا قابل ذکر است که چرا زنان در ادبیات مدرنیته حضوری کم رنگ دارند و این آسیب از آنجا ناشی می شود که تجربه ی خاصِ « مدرنیته » تا حدود زیاد با تجربه در عرصه های عمومی ( حوزه ی خصوصیِ دوم مردان ) یکسان تلقی می شود . و ما می دانیم که عرصه ی عمومی زیر ساختهای مردانه دارد و قوانین عمومی را مردان تبیین کرده اند یعنی نظریات جامعه شناسی و قوانینی که بر جامعه مسلط است و این جاست که زنان و جنبش های رهایی بخشِ زنان به حق خواستار بازخوانی و بازنویسی در قوانین حاکم بر جامعه هستند .
2- حال به ضرورت باز خوانی می رسیم که در این جا به نکته ی دوم اشاره می کنیم یعنی مفهومی که در باز خوانی کشف می شود : مفهوم گذشته و معاصر بودگی ما یعنی موقعیت ما کجاست ؟
و به قولِ شهید محمد مختاری : « بازخوانی تمرینِ انتقاد است »
سنت / مدرنیته
یک نکته ی مهم : جلوگیری از درگیر شدن در بازی های تقابلی صرف مثلن روشنفکر دینی!! / روشنفکر غیر دینی
چپ / راست
زن / مرد
ما در بازخوانی که پیش در آمد بازنویسی است به گذشته نظر می اندازیم یعنی سنت ها و اصولِ پذیرفته شده ، و قصد داریم در این امرِ بازخوانیِ سنت به بازنویسیِ آن بپردازیم یعنی معاصرش کنیم یا به عبارتی از سنت به نو یا امروز یا همان خودِ امروزیمان برسیم .
این جاست که خطر افتادن به بازی یا جنگِ تقابلی احساس می شود . همچنان که سنت نیروی سرکوبگری دارد و موجب آن می شود که ما درست نتوانیم سنت را ببینیم و با هر رویکردِ نقادانه ی ما و بازخوانی ما از سنت با خشونت برخورد می کند ، وضعیتِ رو در روی سنت که همانا منتقد یا بازخوان است و به زبانی همان نیروی مدرنیته است نیز نیروی سرکوبگرانه ای را در تقابلِ نیروهای سنتی از خود بروز می دهد . بازی عمل و عکس العمل که منتقد یا باز خوان را از خلاقیت و بینش به وضعیتِ حال و گذشته دور می گرداند و جلویِ بصیرت اش را می گیرد .
یک مثال ادبی می زنم : پیدایشِ شعر نو فارسی ؟
ما می دانیم که نخستین شاعران نوپرداز در ایران قبل از نیمای بزرگ ، تقی رفعت ، ابوالقاسم لاهوتی ، خانم شمس کسمائی و جعفر خامنه ایی بوده اند . اما چرا نیما به عنوان پدر شعر نو لقب گرفته است . به قول آقای شمس لنگرودی در کتاب تاریخ تحلیلی شعر نو : فرق اساسی نیما با دیگر شاعران نو پرداز این بود که احتمالن دیگران ( شاید جز تقی رفعت ) دقیقن به فلسفه ی کار آگاه نبودند و صرفن از روی تنوع و تازگی و امکان آزادی بیان و مهمتر از همه جذابیت های پنهان و آشکار و رایحه ی غرب ، دست به سرودن شعر آزاد زده بودند ، حال آنکه نیما چنانچه در مباحث تئوریکش پیداست عمیقن به علت ظهور و شکل شعر آزاد در ایران و جهان آگاهی داشته و به همین دلایل نیز ، بخشی از همّ خود را مصروف تبیین و تعلیل تاریخی هنر نوین می کرده است »
چیزی که نیما انجام داد نه در سطح و فرم شعر بلکه در محتوی و ساخت درونی شعر تغییر ایجاد کرد یعنی روحی جدید در شعر دمید و واردِ آن درگیریِ صرف تقابلی نشد یعنی تنظیم کردنِ خود و واکنش فقط به کنشِ شاعران کلاسیک ؛ نیما می نویسد : خرداد ماه است لب استخر نشسته به موج های کوتاه و بلند تماشا می کنم … مثل اینکه استخر حرف می زند ، موج های کوتاه و بلند جملات او هستند که بنا به اقتضای موقع و مقام و معنی ، بلند و کوتاه می شود … من می خواهم انتظام طبیعی به فرم شعر داده باشم … » .
و در جایی دیگر شاهد هستیم که دانشمند فیزیکی در کنار استخری دیگر با نگاه کردن به موج های کوتاه و بلند به نظریاتی درباره ی قوانینِ موج می رسد …
3- کدام ادبیات و هنر ؟
الف ) به قولِ آدورنوی عزیز ، آزادی دیگر معنای رهایی انسان را نمی دهد ، بلکه به مفهومی سیاسی تقلیل یافته و فرهنگ تا حّد صنعتِ فرهنگ تقلیل یافته است .
آدورنو حتی هنر مدرن را که همواره از آن در مقابل هنر توده ای دفاع می کرد ، در کارکردهای نهاییِ چنین وحدتی شریک می داند و معتقد است که مقاومت هنر مدرن در مقابل کل گراییِ دروغینِ هنر توده ای ، آن را به حدی مطرود و منزوی کرده است که دیگر نمی تواند در جایگاه هنر متعالی قرار بگیرد .
ب ) واسلاو هاول نمایشنامه نویس و تبعیدی و بعدها رئیس جمهور چکسلواکی 1990 : در کتابِ تمرین مدارای زنده یاد محمد مختاری از او نقل می کند که : صدها مثال گواه آن است که رژیم آنچه را هنرمندانه نفوذ کند ، حتا اگر سیاسی هم به نظر نرسد ، به شدت بیشتری تعقیب می کند تا آنچه آشکارا تهدیدش می کند ، اما قدرتِ هنری اندکی دارد . یعنی جوهره ستیزه و برخورد ، میان دو ایدئولوژی نیست ( مثلن یک ایدئولوژی سوسیالیستی و یک ایدئولوژی لیبرال ) ، بل که برخورد میانِ یک قدرت مجهول ، بی جنبش ، بی روح و مفلوج با زندگی ، انسانیت ، هستی و راز آن است . همتای قدرت در این ستیز یک اندیشه ی آلترناتیو نیست ، بل که انسانیت مستقل و آزاد انسان است ، و نیز الزامن هنر است به عنوان یکی از مهمترین بیان های این انسانیت مستقل .
و یا در جایی دیگر آقای هاول نقل قول می کند : [ و سه مشخصه برای هنر می آورد . دو مورد تقابلی و یک مورد آن هنرِ به قول آدورنو متعالی و مستقل به قرار زیر ] :
1- هنر رسمی که با ایدئولوژی حاکم منطبق است .
2- هنر ضد رسمی ، که از قرار معلوم ، متعلق به تنوع « مخالف » است . و به وسیله ی کسانی تولید می شود که تمایل مخصوصی به زندگی قلندر شورشگرانه و رمانتیک دارند . یعنی فرهنگی به اندازه ی فرهنگ رسمی سبک مغز ، که تنها از بابت عقاید سیاسی که در خدمت آن است با فرهنگ رسمی متفاوت است .
3- سرانجام هنر واقعی و مدرن که تنها بدین سبب خوب است که از هر ایدئولوژی یا سیاستی بر کنار است .
پایان این سخن : چشم سوم
به نظر من جریانی موفق است چه ادبی و چه اجتماعی که دچار تقابل های دوگانه ی صرف نشود و موقعیتِ خود را بشناسد و بتواند کنشی عمل کند . و ادبیات زنانه نیز باید بتواند خارج از تقابلِ صرف در مقابلِ ادبیات مردانه شکل بگیرد یعنی با شناخت بر همان ادبیات مردانه و جوهره ی انسان چه زن و چه مرد ، دست به آفرینش ادبیاتی از نوع دیگر بزند و نه تنها واکنشی صرف در مقابل ادبیات مردانه و یا همان ادبیات رسمی و یا هر رسمیتِ دیگری باشد ….
پایان قسمت اول
حسین فاضلی/ مشهد / تیرماه 1387
Filed under: مقالات | 1 Comment »